مثل عسل

فکرهایی برای زندگی و مرگ شیرین

مثل عسل

فکرهایی برای زندگی و مرگ شیرین

خلاصه کتاب شیفته مشتری کنت بلانچارد

محمد نمازی | دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ | ۰ نظر

گرچه عنوان این کتاب شیفته مشتری است اما در واقع نقشه راهی برای ساماندهی یک نهاد ارائه ­دهنده خدمت یا محصول به هر کسی است که نیازمند آن کالا یا خدمت باشد و می­شود نامش را مشتری گذاشت. به نظر می­رسد این کتاب می­تواند جعبه­ابزاری برای مدیریت یک کار باشد. این کار می­تواند، فروش غذا یا برگزاری یک مهمانی خانوادگی باشد. خلاصه حرف بلانچارد در این کتاب این است که برای درست انجام شدن چنین کاری باید چهار گام به درستی برداشته شوند. این گام­ها عبارتند از: درست تعیین کردن هدف و چشم­انداز، درست برخورد کردن با مشتری­ها، درست برخورد کردن با نیرو­ها و درست رهبری کردن. بلانچارد در سمت مشاوره به شرکت اوم، سعی کرده است به شکل­گیری درست این چهار کار در اوم کمک و سپس اوم را در این چهار رکن اساسی و زیربخش­هایش ارزیابی کند. ساختار کتاب هم بدین شکل است که ابتدا بلانچارد حرف خودش به عنوان یکی از بزرگان حوزه مشاوره منابع انسانی دنیا، در خصوص این چهار مفهوم و زیربخش­هایش را گفته و سپس نحوه رفتار اوم در این چهار مفهوم را توصیف کرده و سپس اوم را ارزیابی کرده است.

به نظر من تعریف و تمجید­های عجیب و غریبی که از این کتاب شده و در ابتدای ترجمه فارسی هم بیان شده؛ پربیراه نیست. گرچه این تعاریف مبالغه آمیزند، مثلا کسی گفته این کتاب یک اعجاز علمی است یا دیگری گفته می­توان این کتاب را جاودانه دانست، اما به نظر می­رسد این کتاب هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ روش و ساختار، آموزنده­ای است که جادارد هر کسی که در حال انجام کاری با مخاطب یا مشتری است، خوب است حداقل یک بار این کتاب را مطالعه کند.

من در این خلاصه سعی کرده­ام مهمترین مطالب کتاب، به خصوص مثال­هایی که بلانچارد بیان کرده است را بیاورم. بعضی جا­ها عین عبارت را آورده و در برخی موارد، مطلبی را با ادبیات خودم خلاصه کرده ­ام. اشکالاتی در تایپ کردن یا در خلاصه کردن وجود دارد که بابت آنها عذرخواهی می­کنم. اگر خواندید و فکر کردید که در صورت اصلاح، خلاصه قابل استفاده ­تر می شود، اطلاع دهید تا اصلاح شود.


دریافت فایل خلاصه کتاب 

  • محمد نمازی

دکتری فلسفه علم و فناوری در دانشگاه شریف چگونه است؟

محمد نمازی | سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ق.ظ | ۰ نظر

درباره دوره دکتری فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف

. این دوره بر اساس دغدغه ­های آقای دکتر مهدی گلشنی، ریاست محترم گروه فلسفه علم در سال 1386 اولین بار برگزار شد و ما ورودی­های بهمن­ ماه 1389، دومین دوره دکتری فلسفه علم شریف را تجربه کردیم. دکتر گلشنی در ابتدای دوره، هدف این دوره را حل مسائل فلسفی علم و فناوری کشور بیان کردند. مطلبی که شنیدن آن هم، کسی را که با علم و فناوری در کشور ارتباط نزدیکی داشته باشد، خوشحال و سرشار از انرژی می­کند. اما به نظر می­رسد که مسائلی چند، مانع دستیابی دوره و موسس محترمش، به آن هدف والا بوده است؛ نخست اینکه، دانشجوی دکتری فلسفه علم، با مسائل فلسفی علم و فناوری در کشور، ارتباط نزدیکی نداشته و ندارد. من و بسیاری از هم­ گروهان، در دانشگاه با کتاب­ها و تئوری­ها سر و کار داشته­ ایم؛ آن هم کتاب­هایی درباره مسائل فلسفی علم و فناوری، به طور عمومی. دوره دکتری هم، برای حل این چالش، تد بیری نیندیشیده بود. اگر بنا بود که ورودی­های این دوره، به مسائل فلسفی علم و فناوری کشور بپردازند، لازم بود که با این مسائل آشنا شوند و کمینه یک واحد درسی درباره علم و فناوری در کشور و چالش­های فلسفی مرتبط با آن داشته باشند. اما با اینکه آن هدف بیان شده توسط دکتر گلشنی، نشان از بصیرت، هوشیاری و دغدغه متعالی ایشان در شناخت وضعیت علم و فناوری در کشور داشته است و همین که چنین هدفی توسط مدیر یک گروه فلسفی در کشور بیان می­شود، جای شعف دارد و قدرانی از گوینده آن را لازم می­دارد.  اما شاید بتوان گفت، مقدمات لازم برای رسیدن به آن هدف فراهم نشد. البته این نقیصه، نه متوجه ایشان، بلکه متوجه نظام آموزش عالی کشور است. نظامی که در بسیاری از موارد، تحقیق در آن بر اساس نیاز و برای حل مسائل واقعی کشور انجام نمی­شود. ما غرق در دروسی بودیم که هر یک در جای خود، ضروری و مفیدند، اما اینکه چگونه می­توانند ابزاری برای حل آن مسائل پیش­ گفته باشند، هیچ­گاه مورد بحث قرار نگرفت. معرفت شناسی، متافیزیک، فلسفه اسلامی، فلسفه علم، فلسفه تکنولوژی و فلسفه علوم اجتماعی؛ همگی موضوعاتی مهم و قابل استفاده ­اند، اما باید پرسید که این دروس و مباحث، چگونه می­ توانند ابزاری برای حل مسائل فلسفی علم و فناوری در کشور باشند. قطعا این سخن بدین معنا نیست که دانشجو باید منتظر لقمه ­ای آماده بوده و کاملا چشم به دهان استاد داشته باشد، بلکه سخن از فراهم نبود بستر لازم برای رسیدن به هدفی والاست. دوم اینکه، روش مناسبی برای انتخاب مساله یا موضوع رساله دکتری در نظر گرفته نشده بود. به نظر می­رسد که هدف اصلی دوره دکتری، پاسخ یک مساله اصیل علمی و حل نیازی از نیاز­های علمی کشور از این طریق است. بنابراین انتظار می­رود که کار تعیین موضوع رساله دکتری دانشجو، نه فقط بر اساس داوری و حک و اصلاح پسینی، بلکه به وسیله پیشنهاد­هایی جهت­ دهنده و الهام بخش انجام شود. آن­گونه که در نظام علمی بسیاری از دانشگاه­های غربی شاهدیم که استاد از برنام ه­ای پژوهشی برخوردار است و در آن سعی می­کند، به مساله­ای از مسائل عملی یا نظری پاسخ گوید. استاد بر اساس همین برنامه پژوهشی است که دانشجو می­گزیند و موضوع رساله تعریف می­کند. اما متاسفانه چنین روشی، حداقل در ارتباط با مسائل فلسفی علم و فناوری کشور، به نحوی شکل نگرفته است که بتواند جهت ­دهنده محقق باشد. بنابراین همان­طور که رساله ­های قبلی، بر اساس علاقه و دغدغه شخصی استاد یا دانشجو تعریف شده، موضوعات بعدی نیز به همین منوال پیش خواهند رفت. باز هم باید اشاره کنم که قطعا نمی­توان منکر وجود اساتیدی با برنامه ­های پژوهشی برای پاسخ به مسائل کشور شده یا تلاش اساتید و دانشجویان در تحقیق را نادیده گرفت، بلکه سخن از یک روال و نظام است که بدون اصلاح آن،  پیشرفت علمی کشور چه در علوم فنی و چه درعلوم انسانی، با مشکلات عدیده­ای روبرو خواهد شد.[1]

درنهایت، مساله همزمانی تحصیل و تامین معاش را نمی­توان در عدم توفیق نظام آموزش عالی در حل مسائل واقعی کشور با تحقیقات عالی­ترین سطح تحصیلات دانشگاهی کشور بی­تاثیر دانست. در واقع در این مساله، تناقضی وجود دارد و جالب است که نظام آموزش عالی، چشم بر آن بسته است. بر طبق آئین نامه آموزشی دوره دکتر دانشگاه صنعتی شریف، دانشجو باید به طور تمام­وقت در این دوره فعالیت داشته باشد.( آئین نامه، ص 11) از طرفی، دانشجوی دکتری در سنی است که در شرایط عادی، باید ازدواج کرده و فرزند داشته باشد. از طرف دیگر، دانشگاه یا وزارت علوم، کمکی مالی برای دانشجو دراین دوره، مگر کمک مالی اندکی که شاید برای گذران زندگی چند ماه کافی باشد، آن هم با شرط و شروط فراوان، در نظر نگرفته است. حال این سئوال پیش می­آید که دانشجوی دکتری چطور باید به طور تمام وقت مشغول تحقیق باشد و زندگی خود و خانواده­اش را نیز تامین کند؟ خوب پاسخ این سئوال از چند حالت خارج نیست؛ یا دانشجوی دکتری باید تشکیل خانواده را به بعد از دفاع از رساله دکتری موکول کند! یا همچنان از جیب پدر ارتزاق کند! یا کار کند و تحصیلش تمام وقت نباشد. دو شکل اول، عاقلانه و مطابق با شرع به نظر نمی­رسد. پس می­ماند، کار به همراه انجام تحقیقی که قرار است طبق آئین نامه آموزشی دانشگاه، در رفع نیاز­های کشور و گسترش مرز­های دانش در رشته تخصصی خود موثر بوده و به تازه­هایی در جهان علم و فناوری دست یابد!( آئین نامه، 6) اما واقعا به نظر نمی­رسد که بتوان کار جدی و متمرکز علمی را با کار دیگری برای تامین معاش در کنار هم و با حفظ کیفیت جمع کرد. بنا بر آنچه گفته شد، نمی­توان انتظار داشت که خروجی این دوره بتواند برآورنده هدفی باشد که دوره برای آن تشکیل شده است.

گروه فلسفه علم دانشگاه شریف



[1]  با توجه به حدود ده سال فعالیت  در ستاد نانو و ارتباط نزدیک با بسیاری از اساتید و دانشجویان رشته­های علوم پایه و مهندسی، می­توانم بگویم که مساله نبود برنامه پژوهشی و انجام تحقیقات مورد موردی  و انجام تحقیق­های تکراری، از مسائل حوزه علوم و فناوری نانو، به عنوان یک حوزه علمی پیشرو در کشور نیز هست. 

  • محمد نمازی
نوزدهم دی ماه در یکی از پیش نشست های همایش دین، فرهنگ و فناوری، موضوع " آیا دیدگاه اندیشمندان مسلمان می تواند به ما در فهم بهتر از فناوری و نحوه تعامل با آن کمک کند؟" را ارائه کردم. موضوع رساله دکتری ام، تبیین و بررسی دیدگاه شهید مرتضی مطهری، دکتر سید حسین نصر و آیت الله سید علی خامنه ای درباره فناوری بوده است. 
در این نشست سعی کردم با بیان دیدگاه این سه اندیشمند در چند سر فصل و مقایسه آنها، به سئوالی که مطلع بحث بود پاسخ بگویم. سرفصل هایی که دیدگاه اندیشمندان درباره آنها بیان شد، عبارت بودند از: هسته اصلی نظام فکری، تعریف فناوری، ماهیت فلسفی فناوری، جایگاه فناوری در زندگی انسان، نحوه ارتباط و بهره برداری از طبیعت، انتقاد از فناوری های غربی، نحوه تعامل با فناوری های غربی و نحوه توسعه فناوری های اسلامی. 
در نهایت به نظر می رسد، دیدگاه اندیشمندان مسلمان درباره مسائل کلی مانند نوع نگرش به انسان و روابطش با خدا و طبیعت و ابزار می تواند موثر باشد، اما کاربردی شدن این دیدگاه ها نیاز به مطالعات موردی و ورود واقعی به مرحله طراحی فناوری ها دارد. 
فایل ارائه این نشست را می توانید از اینجا دانلود کنید. 

لینک خبر در سایت پژوهشکده مطالعات فناوری

  • محمد نمازی

موسیقی را بنوازید

محمد نمازی | شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر
هفته گذشته چهارمین همایش علوم انسانی اسلامی و سومین جایزه اهدای جایزه علوم انسانی اسلامی در قم برگزار شد.( این یادداشت یک هفته بعد از همایش، در کانال تلگرامی ام منتشر شده بود) این موضوع چند سالی است که به مساله اول برخی نهادهای فعال در حوزه علوم انسانی تبدیل شده و به نظر می رسد امکانات و هزینه های زیادی نیز برای پیشبرد آن صرف شده است. به نظر میرسد، خروجی این اقدامات با هزینه صرف شده تناسب ندارد. نظر بنده در این بحث نه فقط به عنوان یک مشاهده گر، بلکه نظر کسی است که دوره کارشناسی را مهندسی مکانیک خوانده, بعد با آرزوی ساخت پایه های علم دینی به رشته فلسفه علم رفته و ارشد و دکتری را در این شاخه علوم انسانی گذرانده و مدتی هم فضای یک دانشکده علوم انسانی در هلند را تجربه کرده است. البته  محدودیت اطلاعات, بر تحلیل و فهم درست یک موضوع اثر میگذارد که فهم و تحلیل بنده نیز ممکن است به دلیل کمبود اطلاعات از خروجی ها و دستاوردها غلط باشد.

🔴 یک. اینکه علوم انسانی با توجه به مبانی جهان شناختی انسانها می تواند متفاوت باشد, به نظر بنده, تقریبا واضح و روشن است. ممکن است عده ای با این ایده مخالفت کنند و در ردش مقاله ها بنویسند و سخنها ایراد کنند, و ممکن است طرفداران این ایده, با روشهای مختلف به منتقدان پاسخ دهند. این انتقاد و پاسخ دادن, میتواند تا ابد ادامه داشته باشد و احتمالا نه منتقد موضعش را تغییر میدهد و نه مدافع. اما سئوال اصلی اینجاست که فایده این بحثها چه خواهد بود؟! احتمالا مهمترین فایده چنین بحثی برای مدافعان, ترویج این رویکرد است که علمی غیر از علم موجود فعلی, امکان ظهور و بروز دارد. 

🔴 دو. فرض می کنیم که مرحله فعالیت علمی از مرحله فهم اینکه علمی غیر از علم موجود امکان ظهور دارد جدا باشد و الان به مرحله ای رسیده ایم که میتوان علمی داشت غیر از علم موجود. بر اساس نوع نگاه خودمان به خدا, جهان, انسان و زندگی. حال چه باید کرد؟ ممکن است گفته شود که تا بیشتر افراد جامعه علمی به این نتیجه نرسند که علم دیگری ممکن است و برای رسیدن به آن علم آستین بالا نزنند, کاری به انجام نمی رسد, لذا باید دوباره به مرحله اول برگشت و درباره امکان ظهور علمی دیگر سخن راند و مناظره کرد و جواب شنید, تا به مرحله ای رسید که همه یا بیشتر افراد جامعه علمی, علم دیگری را ممکن بدانند و برای رسیدن به آن تلاش کنند. در برابر این ایده, دو سئوال مطرح می شود, اول. آیا چنین اجماعی به طور واقعی ممکن است؟ به نظر میرسد خیر, زیرا نمیتوان از یک جامعه علمی بزرگ با نظرات متفاوت و مختلف انتظار داشت که نظر واحدی درباره چنین موضوعی چالشی داشته باشند.دوم. آیا در تاریخ علم سابقه دارد که مثلا برای ایجاد یک سنت علمی خاص, جامعه ای بزرگ از محققان هم نظر شده و تصمیم گرفته باشند که فلان علم با بهمان ویژگی ها را ایجاد کنیم؟ آیا در تاریخ علم سابقه دارد که جمعی از محققان توافق کنند که در ابتدا فلسفه علم بنویسند، بعد منطق، بعد فلسفه، سپس فلسفه علوم خاص و بعد علوم؟ من پاسخ دقیق این سئوال دوم را نمیدانم اما اطلاعات محدودم درباره تاریخ علم می گوید, سنت های علمی با چنین تصمیم و اجماعی شکل نگرفته است. 

🔴 سه. توجه به موارد یک و دو، این را برایمان روشن می کند که اگر فرد یا جمعی واقعا معتقد باشد که بر اساس جهانبینیاش، میتواند علمی غیر از علم موجود داشته باشد، باید برای رسیدن به آن علم فعالیت علمی کند. شاید بتوان وضعیتمان درباره علوم انسانی اسلامی را با مثالی درباره موسیقی ایرانی روشن کنیم. فرض کنید که ما مدعی بودیم که موسیقی ویژهای بر مبنای روحیات، علایق و سلایقمان داریم و این موسیقی را در حال حاضر نداشتیم. دو راه برای جلو بردن این ایده پیش رویمان بود. نخست اینکه به طور مفصل و طولانی بحث کنیم که ما میتوانیم موسیقی خودمان را داشته باشیم و جمعی هم مخالفت میکردند و مدافعان جواب میدادند و این مباحث ادامه پیدا میکرد. و حالت دوم این بود که آلات موسیقی ویژه خودمون را میساختیم و آنها را مینواختیم و میگفتیم؛ این است موسیقی ما! گرچه هنر وعلم در عین شباهتها، تفاوتهای مهمی هم دارند، که البته این شباهتها و تفاوتها موضوع بحث ما نیست؛ طرفداران ایده علوم انسانی اسلامی باید موسیقیشان را بنوازند؛ تمام! 

🔴 چهار. آیا مدعیان علوم انسانی اسلامی علمِ دیگری را ایجاد کردهاند یا فقط درباره آن سخن گفتهاند؟ تا آنجایی که میدانم، بیشتر درباره یک علم دیگر سخن گفتهاند. روز پنجشنبه گذشته به طور اتفاقی اختتامیه چهارمین همایش علوم انسانی اسلامی را که به طور مستقیم از شبکه سه و شبکه قرآن سیما پخش میشد دیدم. دبیر همایش وقتی خواست از دستاوردهای همایش سخن بگوید، گفت خروجی همایش اول این تعداد و همایش دوم تعداد دیگری مقاله بوده که به کتاب تبدیل شده است. اما آیا اینها علوم انسانی اسلامی است؟ آیا نظریهای برای اداره بهتر زندگی اجتماعی ارائه شده است؟ آیا راهکاری برای مسائل اخلاقی یا اقتصادی ارائه شده است؟ به

نظر میرسد با تقریب خوبی میتوان گفت که پاسخ این سئوالات منفی است. حال اگر خواستهمان را کاهش دهیم و بپرسیم آیا مدعیان علوم انسانی اسلامی، برنامه یا راهی را برای رسیدن به آن علمِ دیگر ارائه دادهاند؛ بر اساس بررسی خروجیهای همین همایشها، به نظر میرسد باز هم جواب منفی است. یعنی اگر با همین فرمان پیش برویم، معلوم نیست که ده سال بعد هم خیلی اتفاق خاصی بیفتد.

🔴 پنج. حال این سئوال مطرح است که چرا آنها که علمِ دیگری بر مبنای جهانبینی و انسان شناسیمان را ممکن میدانند، آن علم را به ما نشان نمیدهند یا الاقل راهی قابل پیمودن برای رسیدن به آن را پیش پایمان قرار نمیدهند؟ احتمالا پاسخ یکی از اینهاست؛ الف. منافعشان در این نیست که از مرحله حرف زدن درباره آن علم دیگر، به مرحله فعالیت علمی وارد شوند؛ به همین دلیل است که همایش پشت همایش، مقاله پشت مقاله و برنامه تلویزیونی پشت برنامه تلویزونی، بدون خروجی مشخص و تاثیری خاص ادامه پیدا میکند. ب. کسانی که قرار است آن علم دیگر را به ما نشان بدهند با کسانی که درباره آن علم دیگر حرف میزنند، یکی نیستند. لذا جمعی باید بگویند علم دیگری هم هست، جمع دیگری، قانع شوند، ماده خام و ابزار بگیرند و بروند، آن علم دیگر را بسازند؛ که به نظر میرسد چنین نگاهی بر اساس تاریخ علم و واقعیات فعلی جامعه درست نباشد. عالم منتظر نمی ماند تا از کسی سفارش بگیرد. ج. کسانی که درباره علمِ دیگر حرف میزنند، به تنهایی نمیتوانند، این مسیر دشوار را بپیمایند و نیاز به همراهی دیگران دارند؛ سئوال اینجاست که آن دیگران همراه میشوند؟ یا در چه صورت همراه میشوند؛ آیا ادامه روند موجود، آن دیگران را همراه میکند؛ که باز هم جواب منفی به نظر میرسد. 

🔴 شش. ما در عرصه علوم انسانی به کسانی نیاز داریم که هوس دیده شدن و شنیده شدن نداشته باشند. کسانی که خودِ استاد شدن و حکمرانی بر شاگرد برایشان مهم نباشد، بلکه پیش بردن یک موضوع و دوا کردن درد جامعه برایشان مهم باشد. کسانی که از دوربین گریزان باشند، در عین اینکه مشغول کار به دردبخور هستند. تا روزی که چنین آدمهایی نداشته باشیم؛ درجا خواهیم زد.
  • محمد نمازی

فرصت در انسخده

محمد نمازی | يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ | ۱ نظر

تأملی درباره فرصت
دکتری خواندن در ایران، داستان جالبی است. همراه شیرینی­ها و تلخی­هایی خاص. دانشجوی دکتری، طبق آئین­نامه­ها، باید تمام‌وقتش را در دانشگاه و برای تحقیق صرف کند. درعین‌حال، دانشجوی دکتری، پانزده‌ساله نیست! بلکه در حالت عادی حداقل ۲۴ ساله است. یعنی یا باید تقوی‌پیشه کند و تجرد گزیند و داشتن مدرک دکتری را بر فرزند داشتن در جوانی ترجیح دهد و یا خرقه زهد بر تن کند و نان‌وآبی بنوشد و گلیمی بر زیر پا و تمام‌وقتش را برای تحقیق کردنی صرف کند که هیچ مزد و اجرتی برایش دریافت نخواهد کرد. در این حالت دوم، یا باید بر دامان پدر، چنگ بزند و یا باید با سیلی صورتش را سرخ کند! هم تحقیق کند، به‌طور تمام­وقت و هم کار کند، به‌طور تمام‌وقت یا پاره­وقت! مخلص کلام اینکه، داستان دکتری خواندن در دانشگاه­های ایران، حاوی یک تعارض درونی است که شاید برای پخته شدن یا دل­سوخته شدن دانشجو، اینگونه طراحی‌شده است. این بحث، خود به مجال­های مفصل و رساله­ها نیاز دارد و هدف نوشتار حاضر نیست، اما چندان بی ربط هم نیست. فرصت مطالعاتی، می­تواند مجالی برای تجربه تحقیق به‌عنوان شغل اصلی باشد. چند­ماه جدایی از فضای کار و زندگی پر­مشغله داخل کشور و پرداختن به یک موضوع تحقیقاتی به‌عنوان مشغله اصلی. هرچند که کمک‌هزینه فرصت هم، حاوی همان تعارض پیش­گفته هست و چنان طراحی‌شده است که کفاف هزینه­های یک دانشجوی تنها را به‌زور بدهد. خلاصه، فرصت مطالعاتی، واقعاً فرصت است و به همه هزینه­هایش می­ارزد.
انسخده کجای این دنیاست؟
کسی که در تهران زندگی می­کند، شنیدن نام انسخده برایش کمی غریب است. شهری در شرق هلند و چسبیده به آلمان که از قضای روزگار، دانشگاه تکنولوژی توئنته در آن تأسیس‌شده است. و از همان قضای روزگار، در این دانشگاه استادی بری[۱] نام هست ! که در برنامه تحقیقاتی­اش بر موضوع« ارزش و تکنولوژی» تمرکز دارد. من سال ۱۳۹۱۱، با خواند مقاله « فلسفه تکنولوژی بعد از چرخش تجربی» با فیلیپ بری و دغدغه­هایش در فلسفه تکنولوژی آشنا شدم. دغدغه عدم توجه به یک نظام ارزشی جامعه در فلسفه تکنولوژی معاصر، که در مقاله مذکور بیان شده بود، برای من آن‌قدر جالب بود که هم موضوع رساله­ام را تا حدود زیادی جهت­دهی کند و هم برای گذراندن فرصت مطالعاتی در کنار این استاد هلندی، مشتاقم کند. مردی بلند­قامت، صبور، ساده و متین که بسیار ساده می­نویسد، ساده حرف می­زند و منظم و شفاف فکر می­کند. از قضای روزگار، بری هم آن زمان درگیر انجام پروژه­ای برای اتحادیه اروپا بود که در بخشی از آن، به مقایسه نظام ارزشی فرهنگ­ها و کشور­های مختلف می­پرداخت. لذا برای او هم جذاب بود که یک دانشجوی دکتری ایرانی که سعی می­کند بر موضوع ارزش­ها­ی اسلامی و تکنولوژی تمرکز داشته باشد، همراه تیم تحقیقاتی او باشد. معمولاً اتفاقات آن­گونه که فکر نمی­کنیم، رخ می­دهد! کسی با این علائق، در دورترین نقطه هلند به مرکزش، باشد. اما این موضوع، گرچه در ابتدا برایم اتفاقی می­نمود، الآن اتفاق نیست. بلکه دانشگاه اصلی شهر انسخده، یعنی توئنته، که یکی از چهار دانشگاه صنعتی هلند است، برای ایجاد ترکیبی جدید و نشان دادن تجربه­ای موفق از ارتباط نزدیک علوم مهندسی و علوم اجتماعی و پیاده­سازی  تکنولوژی­های مدرن در یک جامعه نمونه، یعنی فضای زندگی[۲] دانشگاه ایجاد شده است. جایی به‌دوراز هیاهو و مسائل  اجتماعی مرکز کشور. در انسخده که سرشار از زیبایی­های طبیعی است، می­توان نمونه­ای از تعامل، انسان، تکنولوژی و طبیعت را هم در مقام تفکر و نظر و هم در مقام زندگی مشاهده کرد. جنگی که ما سال‌هاست در دانشگاه شریف به خاطر حضور گروه فلسفه علم و تا حدودی مدیریت، با آن مواجهیم که دانشگاه صنعتی که جای علوم انسانی نیست؛ آنجا به یک صلح بلکه یک رفاقت و همراهی تبدیل شده است. شعار دانشگاه یعنی« فناوری­های سطح بالا، در تعامل و تماس با انسان»[۳] هم ، چنان انتخاب شده است که این نزدیکی و همراهی را در مرکز توجه  دانشگاه نشان بدهد. دانشگاه قصد دارد تا متخصصانی برای حل مسائل آینده جهان، تربیت کند؛ لذا معتقد است که بدون توجه هم‌زمان به تکنولوژی­های مدرن به‌خصوص، بایو، نانو و آی­تی، و توجه به علوم اجتماعی و رفتاری همچون مدیریت، سیاست‌گذاری، فلسفه، روانشناسی، روش آموزشی و …؛ هدفش محقق نخواهد شد. دانشگاه پنج دانشکده دارد؛ دانشگاه علوم  اجتماعی، رفتاری و مدیریت ( BMS)، تکنولوژی مهندسی( CTW)، علوم کامپیوتر و ریاضی و مهندسی الکترونیک( EEMCS/EWI)، علم و تکنولوژی( TNW)، سامانه اطلاعات جغرافیایی و مطالعات زمین( ITC) و پنج مرکز تحقیقاتی؛ MESA+: موسسه نانو­تکنولوژی، موسسه تکنولوژی بیودارو و داروی تکنیکی[۴]، موسسه تحقیقات  ICT در کانتکست، موسسه مطالعات حکومت­داری و نوآوری، موسسه علم اطلاعات جغرافیایی و مطالعات زمین و برنامه­ریزی برای مهندسی علم­محور [۵]. دانشگاه توئنته، به‌شدت بر فضای دانشگاهی[۶] خاصش تأکید دارد که به نظر می­رسد به  همان تلاش برای تبدیل به نمونه­ای از زندگی بر پایه تکنولوژی مدرن در تعامل با طبیعت بازمی­گردد.
مردان بی­ادعا!
ما معمولاً ادعا زیاد داریم. ادعاهای بزرگ از زبان و رفتار مدیران کشور گرفته تا اساتید دانشگاه و مردم، دیده و شنیده می­شود. معمولاً اساتید علوم انسانی به‌واسطه کلی و بزرگ بودن، موضوعاتی که با آن‌ها سروکار دارند، ادعاهای بزرگ­تری دارند. که مثلاً ما فلان مدل را داریم، یا بهمان نظریه را تولید کرده­ایم و امثال این‌ها. خب به‌واسطه برخورداری از منابع دینی بی­نظیر و فرهنگی غنی، حرف­های بزرگ زدن تا حدودی هم مورد انتظار است؛ اما متأسفانه معمولاً ادعاست. در گروه فلسفه علم، تکنولوژی و جامعه دانشگاه توئنته، چند نفر از بهترین اساتید حوزه فلسفه تکنولوژی حال حاضر دنیا حاضرند؛ اما در قول و عمل این اساتید، حرف­های بزرگ یا گردنکشی و احساس حاکمیت بر دانشجو و مردم، به‌هیچ‌وجه دیده نمی­شود. فرصت مطالعاتی، اگر قرار باشد چند درس به من آموخته باشد، در کنار ترکیب ویژه دانشگاه که در بالا به آن اشاره کردم، روش علمی و منش اساتید، یکی دیگر از آن‌هاست. گروه فلسفه دانشگاه توئنته، جلسات متعددی داشت که دو­تایش که من در آن‌ها شرکت می­کردم، نشان­دهنده همین منش و روش بود. اولی جلسه گروه فلسفه که اساتید و دانشجویان دکتری، می­نشستند و هر کس سه دقیقه از کار­های علمی و غیرعلمی، ماه قبلش می­گفت و جای کسی در جلسه از پیش تعیین‌شده نبود که مثلاً آقای فربیک[۷] که آن زمان مدیر گروه بود، باید بالا  بنشیند، یا دانشجو باید پایین بنشیند و این حرف­ها. و البته اساسی­تر اینکه، دانشجوی دکتری آدم حساب شده بود ! و در جلسه ماهانه گروه، بازی داده می­شد ! دومی ،جلسه همکاران فیلیپ بری بود که حول موضوع ارزش­ها و تکنولوژی کار می­کردند. بری، استاد تمام بود و چند استادیار، دانشجوی دکتری و دانشجوی ارشد، عضو تیم تحقیقاتی او به‌حساب می­آمدند که همه­شان بخشی از یک برنامه تحقیقاتی بزرگ را کامل می­کردند. در جلسه مذکور، همه این همکاران، حتی دانشجوی ارشد هم حضور داشت. کارکرد جلسه، نظر دادن درباره هر متنی بود که یکی از اعضا از بری گرفته تا دانشجوی ارشد، قصد داشت به‌عنوان مقاله، فصل کتاب یا… منتشر کند. همه باید متن را از قبل می­خواندند. متن در جلسه به‌طور صفحه به صفحه موردبررسی قرار می­گرفت و همه نظرشان را می­گفتند. صاحب متن، حتی اگر بری بود، نظرات را حتی اگر دانشجوی ارشد، بیان کرده بود، با دقت گوش می­کرد و اگر بقیه تائید می­کردند، متنش را اصلاح می­کرد. اما ما همچنان درگیر مسائل بسیار زشت و زننده استاد و دانشجویی هستیم. مثلاً خودم در همین دوره، از یکی از اساتید داخلی برای پیشبرد مباحثم با بری درباره ارزش و تکنولوژی سؤالاتی را پرسیدم که استاد عزیز جواب نداد. بعد­ها به کسی فرموده بود که فلانی می‌خواهد با استاد خارجی مقاله بدهد و سؤالاتش را از من پرسیده ! یا خودشان به من فرمودند که تو اگر تاکسی داشته باشی و دوستت آن را امانت از تو بخواهد به او می‌دهی؟ با توجه به اینکه تاکسی وسیله کار و امرارمعاش تو است؟ و خود استاد عزیز اضافه کرد که دانش من هم مانند همان تاکسی است که منطقی نیست در اختیار تو قرار بدهم.( این جمله آخری نقل به مضمون است). که می­توان برای این بیان استاد عزیزم، ساعت­ها حرف زد و بیشتر از آن گریست؛ که اینجا نه جای بیشتر حرف زدن است و نه جای گریستن. به‌راحتی می­توان فهمید که اشکال کار، به‌خصوص در علوم انسانی در کجاست، که این اشکال با همایش و کنگره و سمینار و … حل نمی­شود. استاد عزیزم به من فرمود که “آقای بری از خدایش هست که با من مقاله بدهد”؛  که گرچه این‌طور نیست، اما این‌طور هم نیست که اساتید ما به لحاظ علمی، خیلی چیزی از هلندی­ها کم داشته باشند، بلکه مشکل جایی دیگر است. فرصت به من فهماند که یکی از مسائل اساسی ما در علوم انسانی چیست و فکر می­کنم که بعید بود این فهم را بدون این فرصت کسب می­کردم.
گروه فلسفه علم، تکنولوژی و جامعه
گروه فلسفه، رویکردی کاملاً کاربردی دارد. این گروه قطعه­ای از جورچین دانشگاه است که در بالا به آن اشاره کردم. لذا هر سه گروه پژوهشی، یعنی اخلاق تکنولوژی، با مدیریت بری، فلسفه ارتباطات انسان- تکنولوژی با مدیریت فربیک و فلسفه علم در کاربرد با مدیریت خانم میک بون[۸]، سعی می­کنند کاملاً کاربردی باشند و مسئله­ای از مسائل جامعه انسانی را حل کنند. از دل این نگاه کاربردی است که جایی مانند آزمایشگاه طراحی[۹] شکل گرفته است. جایی که اساتید و دانشجویان  مهندسی و علوم اجتماعی، در کنار هم، سعی می­کنند که ابزار­های تکنیکی را با ملاحظات اجتماعی طراحی کنند. و این درس دیگری است که از فرصت آموخته­ام. ما سال‌هاست درگیر مباحث طولانی درباره امکان تولید علم دینی یا فناوری اسلامی و امثال این‌ها هستیم. با صرف هزینه و وقتی بسیار بالا. اما استاد و دانشجوی هلندی، با ذکر چند مثال، امکان جا­گیری ارزش در تکنولوژی را اثبات کرده و مشغول کار شده است. ما کاربرد را فراموش کرده­ایم یا فکر می­کنیم تا همه مسائل نظری، به‌غایت، حل نشود، راهی برای کاربرد وجود ندارد، درحالی‌که مهندس هلندی دارد بر اساس ارزش­های خودش ربات طراحی می­کند.
درس­های دوره ارشد هم به‌گونه‌ای طرح می­شود که وجه­ای کاربردی داشته باشد؛  فلسفه تکنولوژی، مطالعات علم و تکنولوژی، تئوری­ها و روش­های فلسفی، تکنو­لب( برای آشنایی دانشجویان با پیشرفت­های تکنولوژیک دانشگاه)، اخلاق تکنولوژی، فلسفه و تاریخ علم و تکنولوژی، انسان­شناسی فلسفی و تکنولوژی، جامعه، سیاست و تکنولوژی ، تکنولوژی و نظم اجتماعی.
ارزش­های اسلامی و تکنولوژی
آقای بری به‌شدت علاقه­مند بود تا با نظام ارزش­های اسلامی آشنا شود. اتحادیه اروپا در سندی ارزش­های اساسی و زیرمجموعه­هایش را تعیین کرده و بری این سند را به‌عنوان نمونه به من داد، تا چیز مشابهی به او ارائه کنم. اما متأسفانه ما نظام ارزش­های تدوین‌شده دقیقی نداریم! این درس دیگری بود که از فرصت آموختم بسیاری از چیز­هایی که بالقوه از آن‌ها برخورداریم، در مقام عمل وجود ندارند، زیرا درباره آن‌ها کار نشده است. این واقعیت دیگری است که می­توان درباره­اش گریست. که جای آن اینجا نیست. من سعی کردم تا نظام اولیه­ای از ارزش­های اسلامی، به‌طورکلی آماده و با آقای بری درباره آن بحث کنم. این کار را تا حدودی پیش بردیم. یکی از چالش­های اصلی ما در مباحث این بود که این ارزش­ها چگونه بر تکنولوژی تأثیر خواهند داشت. که برای حل این چالش، بحث ما به‌سوی نیاز­های انسان و تعریف زندگی خوب و رذایل و فضائل اخلاقی از دیدگاه اسلام رفت و مکتوباتی در این خصوص به آقای بری ارائه کرده و درباره آن‌ها بحث کردیم.
جلسات متعددی با اساتید گروه­های فلسفه و سیاست‌گذاری و مطالعات علم و فناوری داشتم. در اکثر جلسات، اساتید به‌شدت علاقه­مند به شناخت نظام ارزش­های اسلامی و تفاوت تکنولوژی در جامعه اسلامی و غرب بودند. همچنین برخی از ایشان به‌درستی تأکید داشتند که نخستین گام پس از فهم کلی ارزش­ها، تعریف آن‌ها درزمینهٔ مشخص و تبدیل آن‌ها به معیار­هایی برای طراحی است.
خاتمه
هدف از طرح مباحث بالا، نه تعریف از غیر و نه تضعیف و تحقیر خودمان بود، بلکه تذکراتی برای حرکت با دقت و انرژی بیشتر بود. یکی دیگر از برداشت­های مهم من از فرصت این بود که انرژی، دغدغه و علاقه­ای که در بین ما هست، به‌هیچ‌وجه “آنجا” یافت نمی­شود. اشتباه نشود؛درباره هوش حرف نمی­زنم، بلکه حرف از انگیزه و دغدغه است. ما داشته­های فوق­العاده­ای داریم که باید با فهم درست و روش درست، از آن‌ها استفاده کنیم. متأسفانه به نظام آموزشی و تحقیقی موجود و روش استاد- دانشجویی، رایج، حداقل در حوزه­ای که ما بر آن تمرکز داریم، چندان امیدی نیست. لذا نباید وقت و انرژی را هدر داد، بلکه باید تلاش کرد با حرکت­هایی متفاوت با نظام­های دانشگاهی موجود، کار­ها را پیش برد. به نظر من اندیشکده مهاجر یکی از این حرکت­هاست و امیدوارم به بیماری­های آن نظام مریض دچار نشود.
  
 
[۱] Philip Brey
[۲] campus
[۳] High tech, human touch
[۴] INSTITUTE FOR BIOMEDICAL TECHNOLOGY AND TECHNICAL  MEDICINE
[۵] PROGRAMME FOR SCIENCE BASED ENGINEERING
[۶] campus
[۷] Peter-poel verbeek
[۸] Mike boon

[۹] Design lab

  • محمد نمازی

چای ایرانی به جای چای مورد تایید ملکه الیزابت دوم !

محمد نمازی | پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

1-     روی جلد چای توئینینگ نوشته:

by appointment to her majesty queen elizabeth ii

یعنی چای این شرکت، توسط ملکه خریداری شده و مورد تایید ایشان است.

بالای این جمله هم علامت پادشاهی بریتانیا نقش بسته است.

بعد، این چای با نقش پادشاهی بریتانیا و شعار تضمین کیفیت آن توسط ملکه، روی میز نهاد های دولتی و انقلابی ما وجود دارد. ( همچون چای کیسه ای عکس بالا که روی میز جلسه در یکی از نهادهای دولتی علمی و انقلابی وجود داشته!)

2-     چرا چای ایرانی نمیخریم؟ چرا چای ایرانی نمی خوریم؟

حتی اگر همه مسئولان اقتصادی، کشاورزی، فرهنگی و ... را در افول صنعت چای کشور مقصر بدانیم؛ نمی توانیم نقش مردم را نادیده بگیریم.

اگر مردم چای ایرانی می خریدند؛ و به چای خارجی نه می گفتند؛ بسیاری از باغ های چای شمال کشور به باغ مرکبات یا ویلا تبدیل نمی شد.

اگر ما چای ایرانی می خریدیم، 85 درصد بازار چای ایران در اختیار چای خارجی نبود!

اگر ما چای ایرانی می خریدیم، علاوه بر 50 هزار خانوار ایرانی که در تولید 15 درصد چای کشور حضور دارند، چرخ زندگی 200 هزار خانوار ایرانی دیگر نیز می چرخید.

واقعا ما چرا اینطوری هستیم؟ آیا مسحور شده ایم؟ یا بی تفاوت؟ یا ... ! چای سرشار از رنگ و اسانس خارجی را با قیمت بیشتر می خریم، اما از چای سالم ایرانی که از طبیعی ترین چای های دنیاست، استفاده نمی کنیم؟

3-     حل چنین مساله ای، که به نظر من از مسائل ملی است، جز با همت مردم، و فرهنگ سازی در همین شبکه های اجتماعی اکمان پذیر نمی شود. نمی شود، منتظر دولت ماند که روی میز جلسه هایش، چای مورد تایید ملکه الیزابت سرو میشود.( اشاره به این دولت نیست. منظور دولت در برابر مردم است. و فرقی نمی کند دولت نهم و دهم باشد یا یازدهم، یا قبل و بعد از آن)

چالی الیزابت

  • محمد نمازی

بانوی قهرمان

محمد نمازی | يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

خانم الهه احمدی، تیرانداز المپیکی کشورمان، امروز مقام ششم را در المپیک کسب کرد و بعد از کسب این مقام گفت: شرمنده مردم ایران هستم! خانم احمدی! شما برای ما، قهرمان المپیک هستید. به نظر من، موفقیت یک فرد را باید با مجموعه ای از معیارها سنجید و قطعا برای ما، کسب مقام ششم در المپیک، توسط یک زن با حیا، با حجاب و پرتلاش ایرانی؛ کمتر از قهرمانی نیست. 

کاش مسئولان ورزش و غیر ورزش مان هم، به اندازه خانم احمدی غیرت داشتند و جز به قهرمانی راضی نمی شدند و حتی با کسب مقامی عالی، مانند ششمی المپیک، در برابر مردم اظهار شرمندگی می کردند. 

پی نوشت 1: 

حالا ما بگوییم بانوی مسلمان ایرانی چنین و چنان است؛ این حرف است؛ میتواند مخاطب ما را قانع بکند، میتواند قانع نکند؛ اما وقتی بانوی مسلمان ما در یک چنین میدانی یا در میدان‌های بزرگ مشابه‌اش - همان‌طور که ذکر کردند، در میدان نبرد، در میدان حماسه و ایثار، در میدان سیاست، در میدان مدیریت‌های کلان کشور یا در میدان علم - خودش را نشان داد، این کار از ده‌ها کتاب، از صدها ورق، از هزارها سطر نوشته ارزشش بیشتر است. این، تجسم واقعیت است؛ این، تبلور آن چیزی است که وجود دارد؛ چشم‌شان را که نمیتوانند منکر بشوند. کاری که میتوانند بکنند، این است که در تبلیغات آن را منعکس نکنند؛ کما این‌که نمیکنند و نکرده‌اند؛ اما ما خودمان باید در تبلیغات‌مان این را منعکس کنیم. 

وقتی ما اراده و عزم یک جوان مسلمان یا یک بانوی مسلمان را تجسم میدهیم و نشان میدهیم که چه عزم راسخی او را به این عرصه کشانده، این، تقویت اراده را در سطوح متوسط جامعه زمینه‌سازی میکند. البته در این کار، فضایل اخلاقی دیگری هم وجود دارد: کار دسته‌جمعی، توکل، اعتماد به نفس؛ همه‌ی اینها خصوصیاتی است که آمیخته‌یی از همه‌ی این خصوصیات در وجود یک ورزشکار که چنین کارهای بزرگی را انجام میدهد، نشان داده میشود؛ یعنی در واقع یک مجموعه‌ی در هم تنیده‌یی از احساسات درست، از خُلقیات والا در یک ورزشکاری که به یک چنین ورزش بزرگی و کار بزرگی دست میزند، هست.

(رهبر معظم انقلاب در جمع زنان فاتح قله اورست. 30 آبان 84)


الهه احمدی

  • محمد نمازی

یک تجربه موفق

محمد نمازی | يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

حدود 8 سال است که افتخار حضوردر ستاد توسعه فناوری نانو را دارم. جایی که برای فناوری نانو در کشور برنامه ریزی و فعالیت های این حوزه را مدیریت می کند. کسانی که با نانو در ایران سر و کار دارند، می دانند که این حوزه در کشور ما، به نوعی خاص و قابل توجه سر و سامان دارد و موفقیتش در سیاست گذاری و برنامه ریزی، نمونه ای موفق یا الگویی برای سایر کارهای کشور است. تا آنجا که رهبر عزیز، حضرت آیت الله خامنه ای در یازدهم اسفند ماه سال 93، فرمودند: « (پیشرفت فناوری نانو در کشور)، نمونه‌اى است که ما بتوانیم در همه‌ى کارهاى کشور از این نمونه تبعیّت کنیم و آن را معیار قرار بدهیم.» با اندکی توجه به این سخن آیت الله خامنه ای، جایگاه ویژه فناوری نانو در بین مجموعه کارهای علمی، فرهنگی و اقتصادی کشور مشخص می شود. اما چرا کارِ این فناوری که از ابتدای دهه هشتاد در کشور آغاز شده است، به جایی رسیده است که می تواند نمونه ای باشد که به فرموده رهبر انقلاب باید بتوانیم در« همه کارهای کشور از آن تبعیت» کنیم؛ عوامل مختلفی دارد. من در عمر حضور در این مجموعه، برخی از این عوامل را درک کرده و برخی دیگر را از بزرگان شنیده ام. یعی خواهم کرد، در یادداشت هایی، برخی از این عوامل را یادآور شود. 

پی نوشت 1: رهبر معظم انقلاب، حدود 2 سال قبل، فرموده اند که کار فناوری نانو در کشور، می تواند معیاری برای همه کارهای کشور باشد! قطعا ایشان قصد تعارف یا تملق نداشته اند. بعد از بیان این سخن، فکر می کردم، خیلی ها به ستاد مراجعه خواهند کرد که شما چه کار می کنید که رهبر انقلاب چنین سخنی را درباره کارهای شما فرموده اند. اما تا جایی که بنده اطلاع دارم، کسی برای طرح چنین پرسشی سراغ ستاد نیامده است. به خصوص نهادهای انقلابی و حزب اللهی که ادعای تبعیت از مقام ولایت را دارند. متاسفانه ما همیشه در جست و جوی چیزی عجیب و غریب می گردیم و فکر می کنیم و آنچه داریم را قدر نمی دانیم.


دستنوشته رهبر عزیز انقلاب برای نانو

  • محمد نمازی